English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7358 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
worthy of praise U شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
adorable U شایان ستایش
medially U چنانکه درمیان باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
love worthy U شایان
considerable U شایان
gigantesque U شایان
lordly U شایان لرد
picturesque U شایان تصویر
worthy U شایان سزاوار
worthiest U شایان سزاوار
worthier U شایان سزاوار
approvable U شایان تحسین
blamable U شایان توبیخ
blameful U شایان توبیخ
acclamable U شایان افرین
reprovable U شایان سرزنش
honorable U شایان تعریف
presentable U شایان معرفی
exemplary U شایان تقلید
mobbish U پست شایان توده
knight like U شایان شوالیه گری یاسلحشوری
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
orison U ستایش
eulogy U ستایش
panegyrical U ستایش
eulogies U ستایش
adulation U ستایش
praises U ستایش
laud U ستایش
lauded U ستایش
extolment U ستایش
praise U ستایش
lauds U ستایش
lauding U ستایش
worshiped U ستایش
panegyric U ستایش
commendation U ستایش
worshiping U ستایش
veneration U ستایش
worshipping U ستایش
worships U ستایش
encomium U ستایش
praised U ستایش
proneur U ستایش گر
adoration U ستایش
doxology U ستایش
laudation U ستایش
praising U ستایش
eulogium U ستایش
panegyrics U ستایش
worship U ستایش
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
encomiastic U ستایش امیز
doxological U ستایش امیز
eulogistic U ستایش امیز
laud U ستایش کردن
hierolatry U ستایش مقدسات
laudator U ستایش کننده
doxologize U ستایش گفتن
adorableness U شایستگی ستایش
praiseworthiness U برای ستایش
commended U ستایش کردن
commend U ستایش کردن
kudos U ستایش کردن
ovations U ستایش و استقبال
ovation U ستایش و استقبال
exaltation U سرافرازی ستایش
to pay tribute to U ستایش کردن
laudable U قابل ستایش
sweet talk <idiom> U ستایش کسی
admiring U ستایش امیز
lauded U ستایش کردن
lauding U ستایش کردن
lauds U ستایش کردن
commends U ستایش کردن
panegyrize U ستایش کردن
adorability U شایستگی ستایش
unsung U ستایش نشده
tributes U ستایش تکریم
tribute U ستایش تکریم
eulogizing U ستایش کردن
eulogizes U ستایش کردن
eulogized U ستایش کردن
commending U ستایش کردن
eulogize U ستایش کردن
praiseful U ستایش امیز
glorifies U ستایش کردن
glorify U ستایش کردن
glorifying U ستایش کردن
eulogised U ستایش کردن
eulogises U ستایش کردن
eulogising U ستایش کردن
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
panegyric U ستایش امیز مدیحه
laudably U بطور قابل ستایش
venerating U ستایش و احترام کردن
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
eloge U ستایش شخص مرده
praiseworthy U قابل ستایش ستودنی
apotheosis U ستایش اغراق امیز
apotheoses U ستایش اغراق امیز
venerate U ستایش و احترام کردن
venerated U ستایش و احترام کردن
venerates U ستایش و احترام کردن
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
panegyrics U ستایش امیز مدیحه
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
more praise than pudding U ستایش خشک و خالی
panegyrical U ستایش امیز مدیحه
praiseworthily U بطور قابل ستایش
adorer U ستایش کننده عاشق
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
as U چنانکه
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
henotheism U ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
permissively U چنانکه مخیرسازد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
proper U چنانکه شایدوباید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
dilatorily U چنانکه پرشود
as it deserves U چنانکه باید
insolubly U چنانکه اب نشود
admissibleness U چنانکه روا
prettily U چنانکه زیبانماید
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as is well known U چنانکه مشهور
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
meetly U چنانکه باید و شاید
permissively U چنانکه اجازه بدهد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
perniciously U چنانکه زیان اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
funnily U چنانکه خنده اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
interminably U چنانکه تمام نشود
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
effusively U چنانکه گویی بریزد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
2purchase off the registry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com